یهودیان، در طول تاریخ خلافت اسلامی، از آزادیهای دینی و فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی برخوردار بودند، لذا در سایه شریعت اسلام، طعم امنیت، آرامش، عدالت قرآنی و محبت و گذشت دینی را با همه وجود احساس کردند، به همین دلیل محدوده جغرافیایی انسانی آنان گسترش یافت و سرمایه هایشان انباشته و زیاد شد، و آنان چنین اوضاع و احوالی را در هیچ جا به دست نیاوردند، مگر تحت حمایت فرهنگ و تمدن اسلامی، و این درست برخلاف آن زحمتها و رنجهای سیاه، طاقت فرسا و بحران های شدیدی بود که در کنار نظامهای اروپایی و روسی دیده بودند، که در برهه ای از زمان، همه موجودیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها را متزلزل کرد، لذا مجبور شدند در گوشه های تاریک جامعه اروپایی به زندگی خود ادامه دهند.
تاریخ اروپا در طول قرون وسطی به خصوص در دو قرن 13 و 14 شاهد مجموعه ای از حوادث خونبار و بحرانهای شدید علیه ملّت یهود بود؛ چرا که یهودیان را در پایان قرن 13 از انگلستان و در قرن 14 از فرانسه اخراج کردند. افزون بر این، یهودیان در این دو قرن متحمل انواع تبعیضها، فتنه ها و ممنوعیتها در فعالیت و اندیشه شدند که طبعاً نتیجه همان خباثت ذات و شرور بودن نفوس آنان بود که همواره سمّ کشنده خود را تزریق می کنند و دسیسه های ویرانگرانه شان را در هر جامعه ای که در آن وارد شوند، به کار می گیرند، و این طبیعت همیشگی و سرشت دائمی جامعه یهود است که در زمینه فعالیتهای پولی و اقتصادی همراه با ربا، پیشرفتهای شگرفی به دست آوردند، لذا در عملیات مضاربه ای اقتصادی و سیاسی جوامع فئودالیته اروپایی مشارکت وسیعی داشتند.(1)
البته این عملکردها و فعالیتهای پولی رَبَوی، خود نخستین علت و سبب به وجود آمدن بحرانهای اقتصادی، جنگهای داخلی و اغتشاشات اجتماعی مسیحیت شد، از این رو، عکس العمل ملتهای اروپایی علیه قوم یهود بسیار تند، خشن و قساوت بار بود.(2)
یهودیان در جنگ و نبرد بین پادشاهان علیه اشراف زادگان، جانب پادشاهان را گرفتند و به آنها کمک همه جانبه می کردند، لذا قبایل (أسباط) یهودی در انگلستان، فرانسه و آلمان، و نیز در بسیاری از کشورهای اروپایی دیگر، تحت حمایت و رعایت خاندانهای پادشاهی آن کشورها به سر می بردند. پادشاهان اروپایی هم متقابلاً مصالح و منافعی از وجود یهودیان و فعالیتهای اقتصادی آنان در ممالک خود، عایدشان می شد؛ چرا که مالیات گرفته شده از یهودیان، مستقیماً به خزانه پادشاه واریز می شد، و با همین ترفند شرورانه و در عین حال هوشمندانه، یهودیان توانستند دو جبهه و جریان ضد هم در جامعه اروپایی آن روز ایجاد کنند، تا آن جا که اشراف زادگان انگلیسی بدهکار به رباخوارن یهود را وادار کردند تا اسناد مالی بدهی خود را بسوزانند و به آتش بکشند.(3)
تاریخ نگار یهودی، خانم «باربارا چمان» تأکید می کند که ریشه های بغض و کینه و نفرت از یهودیان در اروپا به دوران جنگهای صلیبی برمی گردد که به علل دینی و اقتصادی به وجود آمده بود، زیرا یهودیان از منظر مسیحیان اروپایی، دشمن و قاتل مسیح علیه السلام هستند، از این رو اینان مورد هجوم و یورش توده های مردم قرار گرفتند؛ به خصوص در انگلستان، آن چنان که آنها را قتل عام کردند و آنان که نجات می یافتند یا فرار می کردند، زن و بچه های خود را با دست خود به قتل می رساندند، سپس خودشان نیز خودکشی می کردند. همچنین همین مهاجمان اموال و داراییهای منقول و غیرمنقولشان را مصادره می کردند.(4)
در آن دوره سرزمین فلسطین صرفاً به عنوان «سرزمین مقدس مسیح علیه السلام» ذکر می شد و تا صدها سال بعد، با همین نام مورد خطاب قرار می گرفت، تا آن جا که یک مرد انگلیسی این گونه می گفت: «هنگامی که من بمیرم، خواهی دید که فلسطین در قلب من ساکن شده است.»(5)

یهودیان اروپایی در انگلستان

شایان توجه است که پادشاه انگلستان «ادوارد» در سال 1291م. که همزمان با پایان یافتن جنگهای صلیبی است، همه یهودیان را از جزیره انگلستان اخراج کرد، در پی همین سیاست، اربابان طلا (یهودیان) تصمیم گرفتند در فرانسه، هلند، آلمان و به خصوص در خودِ انگلستان، به عنوان اولین کشور هدف، راه و روشها و طرحها و نقشه های از پیش مطالعه شده خود را در جهت ایجاد آشوب سراسری و خشم و نارضایتی مردمی، به مرحله اجرا گذارند، از این رو عوامل و مزدوران آنان، یا بهتر بگوییم همان گروه ها و باندهای خرابکار را در انگلستان مأموریت دادند تا به فتنه، تفرقه و درگیری بپردازند؛ و قبل از همه و به طور ناگهانی، این نزاع را بین شخص پادشاه و دولتمردان کشور و سپس بین دولت انگلستان با کلیسا به راه انداختند، که در نهایت، همین برخوردهای سیاسی دولت انگلستان که با جهت گیری های خاص کلیسا در تعارض بود، منجر به این شد که کشور انگلستان عملاً به دو اردوگاه در حال جنگ با یکدیگر تبدیل شود که هرکدام از این دو طرف در پی آن بود که دیگری را حذف و از صحنه به در کند. سپس همین نزاع و درگیری باعث شد یک جبهه گیری جدید و انقسام دیگری در درون ملت انگلستان به وجود آید و آن، جبهه پروتستانها و جبهه کاتولیکها بودند. آن گاه جبهه پروتستانت ها، به نوبه خود به دو طایفه منقسم شدند: طایفه گروه ملتزم و در مقابل طایفه گروه مستقل. و خلاصه این که هرج و مرج و آشوب، از نظر مادی به نفع یهودیان تمام شد، و درنتیجه طلا از جانب همین یهودیان به جیب سران فتنه انگیز سرازیر شد و در اختیار بزرگان آشوب طلب قرار گرفت.(6)
درواقع این رباخواران یهودی اروپایی، با این سیاست های زیرکانه توانستند ثروتهای فوق العاده سرشاری را-به دلیل سودهای بسیار بالایی که از وام گیرندگان می گرفتند-برای خود انباشته کنند. سپس به هر صورت مجبور شدند از این سودها-به نفع خزانه کل دولت-صرف نظر کنند. از این گذشته، حالت رفاه و ثروتی که بیش تر خانواده های یهودی از آن برخوردار بودند، خانه های مجلل و لباسهای فاخر آنان و تأثیر آن در امور کلی کشور باعث شد جامعه مدنی در انگلستان، از همه طبقات اجتماع، نسبت به قوم یهود خشم و انزجار روزافزونی داشته باشند، که اوج تنفّر و غضب آنان در نهضت خشن مردمی علیه یهودیان بین سالهای 1189 و 1190 رخ داد تا این که صدای زنگ اخطار نهایی علیه یهودیان، در سال 1291م. و بیرون کردن آنان از انگلستان، همان طور که اشاره شد-به صدا درآمد.
آنچه از روند حوادث و سیاق و رویدادها در مورد یهود انگلستان به دست می آید، این است که سرمایه های آنان به گونه ای جنون آمیز و به سرعت «شهاب سنگها» افزایش پیدا می کند، آن گاه دیری نمی پاید که با شتاب بیش تر از قبل سقوط می کند و به حضیض می رسد! به خصوص این که نقش و نفوذشان در امور اجتماعی و اقتصادی کشور با نرخ جمعیتی آنان- که بیش از 2500 یهودی نبودند- همخوانی نداشت و به ویژه این که اکثریت آنان را در سال 1291م. از انگلستان بیرون کرده بودند. اما همین جمعیت اندک یهودیان انگلستان، در دوران قرون وسطی، نقشی بس پیشتازانه و خطیری را در دستگاه اقتصادی دولت ایفا کردند، تا آن جا که نقش و تأثیر یهودیان انگلستان با همین تعداد، به مراتب بیش تر از تأثیر یهودیان لهستان-با آن جمعیت انبوه-بود؛ چرا که آنان به حرفه ها و مشاغل ساده ای اشتغال داشتند. از این ها گذشته، یهودیان لهستان گرچه تعدادشان زیاد بود، اما از هیچ ریشه و جایگاهی در میان ملّت برخوردار نبودند، همین مشکل و تنگنا برای یهودیان فرانسه و آلمان نیز پیش آمد که در همه جا منجر به حوادث خونین و مکرری، از جنس همان رویدادهای فاجعه بار و ویران کننده برای یهودیان شد، گویا حکایت یهودیت در جهان، به قول معروف با دوران شیرین «ماه عسل» آغاز می شود، اما به «طلاق»، جدایی، آوارگی و خونریزی پایان می یابد.(7)

یهودیان اروپایی در اسپانیا

یهودیان در اسپانیا، به هنگام برپایی محاکم تفتیش عقاید (انگیزیسیون) در قرن شانزدهم، در معرض اخراج و آوارگی قرار گرفتند، لذا آزادی دینی آنان سرکوب شد. در آن فترت، یعنی از سال 1492م، پادشاه «فردیناند» و همسرش (ملکه) «ایزابلا» اداره حکومت اسپانیا را در دست داشتند و هر دو کاتولیک متعصب و افراطی بودند و به دلیل خیانت به حضرت مسیح علیه السلام و نیز نفوذ در نهادهای مالی اسپانیا برای تخریب اقتصاد، نسبت به یهودیان عداوت و دشمنی زیادی داشتند و غیظ و غضب شاه و ملکه را پیش از پیش برانگیختند.
افزون بر این، خاخام های یهود فلسفه یونان را تفسیر کردند و مدعی شدند که این فلسفه به طور کامل و یکپارچه از شریعت یهود گرفته شده است! البته منظور آنان از این ادّعا، بیش تر ترویج احکام تورات، به صورت کاملاً زیرکانه تحت لوای این شعار بود، و اخیراً معلوم شد که معارف یونانی همان عقایدی بود که یهودیان تحت عنوان ترویج فلسفه یونانی، عملاً به ترویج و تبلیغ (تبشیر) تورات و یهودیت می پرداختند، و هدف از آن، احراز به دست آوردن سلطه بر ملتها و اعمال حاکمیت بر اذهان مسیحیان توسط این معارف بود، تا آن جا که کشیشی به نام «ادزیب» در یکی از کتابهایش موسوم به «نومی نوسی» آورده است که فیلسوف یونانی، «افلاطون» بیش تر افکار و اندیشه های خود را از حضرت موسی علیه السلام گرفته است. همچنین یک فیلسوف یهودی دیگر نیز ادّعا کرده است که اندیشه های برخی از فلاسفه یونان، امثال: افلاطون و سقراط تماماً با قواعد، اصول و دستورهای یهودیت مطابقت دارد، لذا این فیلسوف خاخام یهودی می گوید: «نظریه های یونانی حاوی همان موضوعاتی است که تمام و کمال در دین یهود آمده است.»(8)
یهودیان این ادّعاهای نادرست و اکاذیب و اباطیل را به فلاسفه اروپا نسبت می دادند و افکار و آرای آنان را به نفع تورات و یهودیت مصادره می کردند تا بلکه ساختار عقاید یهودیت را در اذهان ملل اروپایی جا بیندازند و به راه و روش تورات آنان احترام بگذارند، و در نهایت مسیحیت را بدون سر و صدا، از درون- با فریب و خدعه و تحت ادعاهای علمی و فلسفی-ضربه بزنند و ویران کنند. همین رفتار موذیانه و سرّی یهودیان باعث شد پادشاه فردیناند به خشم آید و آنان را از اسپانیا اخراج و آواره کند. لذا گروهی از یهودیان اسپانیا به دولت خلافت امپراتوری عثمانی پناه بردند و بخش دیگر آنان هم به مناطق پست مانند: آمستردام، لندن، فرانسه و هلند و دیگر بلاد رفتند.
بیرون کردن یهودیان از اسپانیا، اهمیت خاصی در تصور مردم اروپا ایجاد کرد، در عین حال یک اندیشه نادرست را در اذهان آنان شکل داد، و آن این است که، گمان می کردند که محاکم تفتیش عقاید مستقر در اسپانیا، اساساً از طرف کلیسای کاتولک با هدف شکنجه دادن و تعقیب و مجازات کسانی در نظر گرفته شده که از کلیسای کاتولیک رم منشق و جدا شده اند، که از جمله آنها می توان به پروتستانها که بعدها از کاتولیکها جدا شدند، اشاره کرد، در حالی که مهم ترین هدف از تأسیس این محاکم توسط پاپ «ایفوسنت سوم»، این بود، ماهیت آن یهودیان را کشف کند که حسب ظاهر به مسیحیت گرویده بودند تا تحت این دیانت جدید و از پشت همین نقاب، مسیحیت را از درون منهدم کنند؛ چرا که کلیسا چنین دسیسه و توطئه ای را احساس کرد، و متوجه شد مجموعه ای از بدعت ها و خرافات به طور گسترده و روزافزون، و به طریقه اُختاپوسی، منظم و دقیق در حال ظهور و بروز است و هدف نهایی از آن، درهم کوبیدن پایه های مسیحیت، در ابعاد دینی، اقتصادی و اجتماعی بود، تا آن جا که در چندین مورد توانستند مطلب را پی گیری کنند و عده ای از این یهودیان منافق و متظاهر به مسیحیت را کشف کنند.(9) البته این باور هم وجود داشت که یهودیان در جریان فتح اندلس و از بین رفتن حکومت اسپان ها، به مسلمانان علیه مسیحیان کمک و از آن ها پشتیبانی کردند!(10)
همچنین مسیحیان اسپانیا و ... متن اصلی نامه ای را به دست آوردند که خاخام بزرگ یهودیان-که در آن زمان مقیم «آستانه»، مرکز خلافت عثمانیها، و تحت رعایت و حمایت مسلمانها بود-به خاخام «خیمور»، رئیس اقلیتهای یهودی اروپا، ارسال کرده بود، در این نامه به مورّخ 7 ژانویه 1489م، دستور ها و تعلیماتی آمده که به وضوح نشان می دهد که افراد زیادی از یهودیان باید علی الظاهر به مسیحیت درآیند و به مشاغلی مانند: کشیش دروغین دستگاه مسیحیت دست یابند و از قبل نیز باید تمرین و تعلیم دیده باشند، یا حرفه وکالت، طبابت و مشاغل مهم دیگر، که از طریق آن یهودیان بتوانند جامعه اروپا را از پای درآورده یا از رشد و پیشرفت بازدارند.(11)
بی شک این دشمنی، نقمت و تنفّری که یهودیان در اسپانیا با آن مواجه شدند، صرفاً و منحصراً نتیجه علل و اسباب دینی نبود، بلکه به نوعی عکس العمل همه جانبه ای بود در برابر علمکردهای اقتصادی و سیاسی آنان. در قرن 14 میلادی، یهودیان رباخوار برای اولین بار توانستند دولت اسپانیا را قانع کنند تا امر جمع آوری مالیات (12) مستقیم از مردم را، به آنها بسپارد، مشروط بر این که به حساب مخصوص آنان واریز شود، البته به عنوان تضمین پرداخت قرضهایی که به دولت داده بودند. لذا تمامی آحاد مردم به طور مطلق در چنگال و تحت شرایط ظالمانه یهودیان قرار گرفتند، و همین امتیاز باعث شد رباخواران یهود از این اوضاع و احوال کمال سوء استفاده را بکنند و با اعمال قساوت بارترین و وحشیانه ترین روشها-که لکه ننگی برای بشریت شمرده می شود-برای اخذ مالیات اجحاف آمیز و ظالمانه از مردم، اقدام کردند. یهودیان در این فترت زمانی، ملّت اسپانیا را با مجوز قانون خود اسپانیا، از نظر اقتصادی و مالی به شدت سرکوب کردند، لذا سینه های مردم سرشار از خشم غضب و قلبهایشان مملو از حِقد و کینه علیه یهودیان بود. البته کشیش فرناندو مارتیز» با سخنرانی آتشین خود جرقه این انفجار عظیم را به وجود آورد، که در پی آن، توده های مردم به صورت دسته جمعی قیام کردند و دست به یک قتل عام خونین فاجعه بار یهود زدند، که بسیار هولناک و وحشتناک بود. برای انتقام گرفتن از جنایات و جرایم یهودیان رباخوار و کسانی که آنها را تشویق و حمایت می کردند، در همین وقایع هزاران یهودی بی گناه و بیچاره هم که هیچ دخل و تصرفی در عملیات گرفتن مالیات یا رباخواری نداشتند، کشته شدند، و همان مجازات و عقوبتی را دریافت کردند که باید منحصراً نصیب آن یهودیان جنایتکار رباخوار می شد.(13)

یهودیان اروپایی در آلمان

یهودیان در آلمان، همان راه و روشی را در پیش گرفتند که در طول اعصار و قرون، در جوامع دیگر در پی آن بودند؛ چرا که قوم یهود، این خصلتهای زهرآگین و رفتارهای سمّی را از مظاهر شرّ و خباثت و شرکای رباخوارشان، در امتداد نسلهای متوالی، گرفته اند، تا آن جا که «آدولف هیتلر» طرحها و نقشه های یهودیان را در جهت استیلا بر اقتصاد آلمان تعریف می کرد، چرا که مطابق عادت همیشگی آنان، از طریق وام دادن مردم با بهره های بسیار زیاد و به شیوه های بسیار خبیثانه ای که در جامعه مسیحی آلمانی سابقه نداشت، باعث نابودکردن مردم از نظر مادی می شد، در حالی که مردم متوجه این نابودی و فرسایش دائم و خطرهای گوناگون آن نبودند مگر پس از از دست دادن فرصت جبران مافات!
پس از این که یهودیان، کارهای تجاری و ثروت آفرین را در آلمان، منحصر به خود کردند، به این مهم پرداختند تا محلّه ها و نواحی خاصی از اراضی آلمان را به خود اختصاص دهند، تا از این راه بتوانند تئوری «دولت در درون دولت» را طبق عادت همیشگی خود، تحقق بخشند.(14)
بی تردید این ربای فاحش و سوء استفاده از مردم، و مکیدن خون آنها، باعث شد نه تنها آلمانیها احساس عطوفت، رحمت و دلسوزی را نسبت به یهودیان از دست بدهند، بلکه تنفّر و کینه آنان روزافزون شود، به خصوص زمانی که زمینهای زراعی بزرگ را یکجا و به طور کامل در رهن و گرو درآوردند و از این طریق بر گرده مالکان و کشاورزان آن زمین ها سوار شدند، و بالاخره فشار، ظلم و ستم و زورگویی یهودیان بر اصحاب زمینها که قربانیان سیاستهای موذیانه آنها بودند، آن قدر زیاد شد که به قیام و شورش بر ضد این رباخوارن زمین خوار منتهی شد تا بلکه انتقام آن همه اجحاف و ستمگری را بگیرند و ننگ ذلّت و خفّت در مقابل یهودیان را از دامن خود پاک کنند.
یهودیان به این مسئله اکتفا نکردند که به اقتصاد آلمان از درون ضربه کاری و مؤثر وارد کنند تا بتوانند به اهداف شوم خود برسند و ارکان دولت را درهم کوبند، بلکه یهودیان بلشوویک مأموریت داشتند تا از طریق به نمایش گذاشتن فیلمهای مبتذل و سکسی در سینماها و به وجود آوردن خانه روسپیان و باشگاه های فساد و شُرب خمر و ...، اخلاق و مبانی آنان را نابود و رذائل رفتاری را مباح و هرگونه فضیلت را در دل جوانان آلمان بکُشند، تا آن جا که هرزگی و زنا در میادین بزرگ شهر و در درون جامعه آلمانی منتشر شد، و کار به جایی رسید که یک مرد آلمانی حاضر بود مردانگی، میهن دوستی و شرافت خود را به قیمت بسیار ارزان بفروشد، لذا چنین فردی به راحتی در دام یهودیان می افتاد و به اسارت در می آمد!
و از نمودهای ظاهری و آشکار این از هم گسیختگی اخلاقی که امپراطوری آلمان پیش از جنگ به آن دچار شد، یکی همین سقوط فرهنگی بود، که عوامل مداخله گر از درون جامعه را به مراحل پست و پایین سوق می دادند و غالباً تحت تأثیر تعلیمات و توجّهات یهودیان صورت می گرفت، و در عین حال آنان سعی وافر داشتند تا میراث فکری و فرهنگی آلمان را پایین بیاورند و سخیف نشان دهند، و هر آنچه ملّت آلمان، آن را تکریم و تقدیس می کرد، به مسخرگی و استهزا بگیرند، (15)تا آن جا که شخص هیتلر هم به این مسئله اعتراف می کند: «مطمئناً درگیریها و جنگهایی که در آلمان، بین کاتولیکها و پروتستانها درگرفت، نه تنها نتیجه فتنه انگیزی یهودیان بود، بلکه باید گفت که هم اینها بودند که جنگ جهانی را به وجود آوردند، و در درون «رایش» زمینه پیدایش انقلاب سرخ و خونین را فراهم کردند و از فجایع پیش آمده، ماهرانه حداکثر سوء استفاده را کردند؛ چرا که یهودیان، در پی نابودکردن پایه های اقتصاد و سیاست آلمان بودند، لذا آنان با تمامی زیرکی و مکر و نیرنگهای سیاسی وارد میدان شدند تا دولت آلمان را بلشوویکی کنند تا از این طریق کلید اقتصادی ملی آلمان را در دست گیرند، و همین طرح و نقشه صریحاً در متن میثاق حکمای صهیون که خود مانیفیست و دستورالعمل کلی جنبش صهیونیسم است، آمده بدین مضمون، که: آلمان باید مرکز و محور مبارزات یهودیان، برای تحقق آرمانها و رؤیاهای خود باشد، و هرگاه بتوانند ملّت آلمان را تابع خود کند و به زیر سلطه خود درآورند، در چنین حالتی اینان (یهودیان) توانسته اند مانع اصلی را، از سر راه حرکتشان به سوی هدف مقدّس خود، بردارند.»(16)

پی‌نوشت‌ها:

1- به کتاب «البعد الدینی فی السیاسه الامریکیه تجاه الصراع العربی الصهیونی»، مرکز دراسات الوحده العربیه، بیروت، 1990، ص 19 مراجعه کنید. در ضمن تاریخ بنی اسرائیل نشان می دهد که این قوم، تجارت رَبَوی را از همان آغاز تاریخ دوردست در معاملات مالی و بازرگانی داشتند، تا آن جا که بازرگان یهودی رباخوار در «بابل» پس از دوران اسارت اوّل، بیش ترین نفوذ اقتصادی را در آن زمان داشتند. لذا مورّخان زیادی، از جمله محقق آلمانی «لوجوبر انتاتو» بر این نکته تأکید زیادی دارند که: «کتیبه هایی که اخیراً با خط میخی کشف شدند، نشان می دهد که مهاجران و رانده شده های یهود، مشارکت فعّالی در امور تجاری داشتند و عملیات پرداخت اعتبارات با ربا را انجام می دادند، کاری که بین اهالی بابل، انتشار وسیعی داشت.»
2- کلیسای مسیحیت، به طور زودهنگام، واز همان قرن 6 میلادی متوجه خطر معاملات ربوی شد، لذا دستورهایی در جهت حرام دانستن وام دهی رَبوی را صادر کرد، تا آن جا که در قرن 12 میلادی، قوانین کیفری مجازات رباخواران بسیار سنگین شد. برای اطلاع بیش تر، به کتاب «دراسه حول ایدلوجیه...»، یروی ایفانوف (مأخذ سابق)، ص 22 مراجعه کنید.
3- به کتاب «یوری ایفانوف»، (مأخذ سابق)، ص 24 مراجعه کنید.
4- به کتاب «باربارا چمان»(مأخذ سابق)، ص 19 مراجعه کنید.
5- همان، ص 20.
6- به کتاب «الیهود وراء کل جریمه»، خیرالله الطلفاح (مأخذ سابق)، ص 56.
7- به کتاب «امپراتوری خزر»، آرتر کوستلر (مأخذ سابق)، ص 200 مراجعه کنید.
8- به کتاب «أثرالاقلیه الیهودیه...»، دکتر احمد نوری النعیمی (مأخذ سابق)، ص 15 مراجعه کنید.
9- به کتاب «الیهود وراء کل جریمه»، خیرالله الطلفاح (مأخذ سابق)، ص 51 مراجعه کنید.
10- همان.
11- همان، ص 52.
12- که در زبان عربی به آن «جِبَایه» می گویند.
13- همان، مأخذ سابق، ص 52.
14- به کتاب «کفاحی»، آدلف هیتلر، ترجمه: لویس الحاج، دارالکتب و الوثائق، بغداد، 1990م، ص 177 مراجعه کنید.
15- به کتاب «کفاحی»، آدولف هیلتر (مأخذ سابق)، ص 146-148 مراجعه کنید.
16- همان، ص 341 و نیز به کتاب «الیهود وراء کل جریمه»، (مأخذ سابق)، ص 152 و 153 مراجعه کنید.

منبع مقاله: آغا، ماهر احمد؛ (1389)، یهودیان فتنه گران تاریخ: پژوهشی تاریخی پیرامون جنگ تمدن یهودیّت و قطعیّت زوال اسرائیل، ترجمه محمدرضا میرزاجان (أبوامین)، تهران: قدر ولایت